پانیسا
متولد سال 1355 و اهل گیلان زیبا هستم . دوران تحصیلی تا مقطع دیپلم را در شهر رشت گذراندم . از آنجا که همواره علاقه داشتم دانش در کنار عمل باشد با توجه به شرایط احراز در تمامی رشته ها ، الکترونیک را انتخاب و به هنرستان مهندس انصاری رشت رفتم. از اینکه در هفته دو روز ، دروس کارگاهی داشتیم و کاربست همه تئوریها را در عمل می دیدم ، بسیار لذت می بردم. هر چند از اطرافیان می شنیدیم که بخاطر رقابت در کنکور با فراگیران رشته ریاضی ، شانس کمی در قبولی دانشگاه های معتبر داریم ، ولی من با آن عشق و رویای اوج جوانی ، هدفم این بود که در هر مقطع، باید بخوبی درخشید و من توانستم بدرخشم و تغییر کنم . مگر نه خاصیت عشق این است که جلوه های بودن آدمی ظهور می کند ، می شکفد و بارور می شود.
من بعد از اخذ مدرک دیپلم در خرداد ماه ۷۳ ، بلافاصله در کنکور دانشگاه آزاد در رشته مهندسی صنایع پذیرفته شدم ، رفتم ، چون باید می رفتم به استقبال یادگیریهای جدید. فراز و نشیبها ، دیدم ، ناهمسانی های فرهنگی و اجتماعی ، اخراجی ها ، نامردمی ها و تجربه های غیر منتظره و جالبی که حتی انتظارش را هم نداشتم. آخر ما همان نسلی هستیم که همه تجربه های سخت بعد از انقلاب را باید می چشیدیم، هرچند آنها بعدا تبدیل به نقاط قوت من شد
با دلی سربلند و سری به سر زیر و این بار با عشقی درونی و خالص ، که از آشنایی با معلمی جوشش گرفته بود که نه بود و نه تا بحال دیده بودمش ولی همیشه در اندیشه محدود و مشتاق خود او را احساس می کردم، راهی مسیر متفاوتی از فهم ، نگرش و ارزشهای سازنده، در زندگی شدم. داستان از آنجا شروع شد که یک روز قصه حسن و محبوبه را خواندم، داستان یک معلم تنها و درگیر با جامعه ای که اسیر تثلیت سه گانه شوم و کثیف “زور ، زر و تزویر” بودند و هستند . مطالعه چندین باره این کتاب و حس همزمانی و همزبانی آن با من، نقطه عطفی در مسیر زندگی و بودنم شد و چقدر زیباست که موضوع یا اتفاقی باعث شود که خود را پیدا کنی ، حس کنی و بفهمی که چگونه می توانی بهتر باشی. بله ، من معتقدم که هر کسی باید پیام آور خود را بیابد، بشناسد و با او و به بهانه او راهی مسیر شدن شود و من برای اولین بار ، شدن را ، رشد را و تعالی را با او آموختم ، تجربه کردم و یاد گرفتم . چرا که اندیشه های نوآورانه و متمایز کننده اش همچنان یاور و محرکی برای تلاش و دستیابی به تمام نداشته های من است.
در انتهای سال ۷۷ با تلاش فردی و اندوخته کسب و کاری که با یکی از دوستان ، همزمان با تحصیل داشتم ، از فرصت خرید خدمت سربازی استفاده کرده و با اصرار پدر و مادر بدنبال کاری رفتم که با رشته مهندسی من مطابقت داشته باشد. آخر من مهندس شده بودم . ولی این خود شروع داستان من است . مهندس دانشگاه آزاد ! آن روزها اختلاف معناداری بین دانشگاه ها بود! کمی ناامید از شرایط جامعه، آن هم در شهرستان، کسی نداشتم ، دوست یا معرفی و حتی راهنمایی که بگوید از کجا باید شروع کرد. بله شروع ، نقطه کلیدی و آغازین تعالی و قرارگیری در مسیر شدن ! البته این خود یکی از الطاف و نشانه های خوبیست که در راهی قرار بگیری که خودت باید رهروی آن شوی و خودت باید خودت را بسازی و این موضوع شایستگیهایی در تو ایجاد می کند که توقعت از خودت بیشتر شود و در مقامی قرار بگیری که کمتر متوقع و بیشتر زاینده و ارزش آفرین باشی!
به اداره کار مراجعه کردم ، برگه ای دادند که باید در آن اطلاعاتی را وارد می کردی که شاید … شاید فرصتی فراهم شود. آن وقتها، شبها تا صبح کتاب می خواندم . آثار و نوشته های آن خویشاوند و معلم نادیده ، کسی که خداوندگار دنیای کلمات بوده و هست و به نظرم عظمت قلم او را میتوان در کویریات او به نظاره ایستاد. همواره با گذشت سالها هنوزم با خواندن چندباره آثارش، داستان رنجهایش، دردهای نامتناهی و اندیشه های شگرف و انسانی اش بغضم می گیرد ، ولی انرژی و احساس خوبی کسب می کنم . منبع این انرژی، بیشک کوره گداختهای است که شبانهروز در قلب دردمند و بیدار او زبانه میکشیده است.
بگذریم ، یکی از آن روزها، زنگ تلفن منزل به صدا آمد . از اداره کار معرفی شدم به شرکتی که مهندس صنایع می خواهد، با مجموعهای از ضعفها و نداشتن ها ، خود را برای مصاحبه در شرکتی بزرگ و پر مدعا با یک مدیر عامل از همه …. تر ،آماده کردم. بعد از ظهر دوشنبه روزی بود . مثل همیشه که دغدغه دیدارها و تجربه های جدید را دارم ، زودتر از موعد آنجا بودم . جالب بود، افراد زیادی به غیر من برای این شغل آمده بودند . البته نه مثل من . اکثرا با کسی یا معرفی. گوشه ای نشسته بودم و فقط نگاه می کردم و با زمزمه های نیایش گونه (کسی مرا نساخت . . . ) خودم را آماده تر . میدانستم که آخرین نفر خواهم بود.
ولی آن روز خوب خدا، نقطه عطفی در زندگی ام شد که هیچ وقت فراموشش نخواهم کرد، من در آن دقایق ناامیدی و احساس بی کسی، ساخته شدم . ولی من آنقدر هم دست خالی نبودم، با خود می گفتم، من خوب حرف میزنم ، من خوب تاثیر می گذارم. من عشق خود را خوب ادا می کنم . من اشتیاق زیادی از خود نشان می دهم.
از آنجا که اغلب اسامی افراد خاطره ساز را بخاطر می سپارم ، آقای مهندس کامران جناب، مشاور آن وقت شرکت از من پرسید ، هان ای جوان ، از کیفیت چه می دانی؟ ما تو را برای کنترل آماری فرآیند خطوط تولید می خواهیم . گفتم “کیفیت، آرزوی خداست” و انسانی که تعالی و خداوار بودن را هدف می گیرد ، باید با تلاش و تفکر ، نماینده ای برازنده و لایق در زمین شود. با اینکه پی اچ دی نداشتم ولی فلسفه بودن را به کیفیت و اثربخشی یک انسان مشتاق، وصل کردم و گفتم ، عشق به کیفیت بهتر و موثرتر از دانش کیفیت است و من آن عشق فراوان را در خود دارم و آن انگیزه ای خواهد بود که در راه آموختن دانشش، هیچ وقت نیایستم و نایستادم!
بهر حال در آن قحطی مهندسین صنایع، من با تکیه به اشتیاق خوب و دانش محدودم در چندین بار مصاحبه انتخاب شدم . با تجربه ای بسیار خوب و درخشان بعد از 18 ماه توانستم با 5 برابر کردن حقوق دریافتی با سمت مدیر تضمین کیفیت در شرکتی دیگر مشغول بکار شوم . یکبار دیگر با تمام وجود بیشتر فهمیدم که می توان با تلاش ، تفکر ، تعهد و تمرکز ، مسیر رشد را کوتاه و موثرتر پیمود . دریافتم که نداشتهها و بعضی از ضعفها و کاستی چقدر ارزشمند و محرکند .من عاشق ضعفهای خودم هستم و بی تاب برای شناخت و دیدار آنها ! اگر آنها را نیابی و از صمیم قلب آنها را باور نکنی هرگز رشد نخواهی کرد و اما حالا بعد از 23 سال تجربه و تحصیل در چندین رشته تخصصی تا مقطع دکتری ، هنوز احساس می کنم که در روزهای ابتدایی کاری خودم هستم و همیشه آرزو دارم که هیچ وقت در مکتب یادگیری فارغ التحصیل و در زندگی کاری بازنشسته نشوم.
هدف از طرح این دلنوشته، مروری نقادانه ، آگاهانه ، غیرخطی و رو به جلو در راستای ارزیابی ، بهبود و اصلاح شایستگیهایی است که یادآور و لازمه ایجاد یک طرح تعالی و توسعه فردی برای من و ماست .
متولد سال 1355 و اهل گیلان زیبا هستم . دوران تحصیلی تا مقطع دیپلم را در شهر رشت گذراندم . از آنجا که همواره علاقه داشتم دانش در کنار عمل باشد با توجه به شرایط احراز در تمامی رشته ها ، الکترونیک را انتخاب و به هنرستان مهندس انصاری رشت رفتم. از اینکه در هفته دو روز ، دروس کارگاهی داشتیم و کاربست همه تئوریها را در عمل می دیدم ، بسیار لذت می بردم. هر چند از اطرافیان می شنیدیم که بخاطر رقابت در کنکور با فراگیران رشته ریاضی ، شانس کمی در قبولی دانشگاه های معتبر داریم ، ولی من با آن عشق و رویای اوج جوانی ، هدفم این بود که در هر مقطع، باید بخوبی درخشید و من توانستم بدرخشم و تغییر کنم . مگر نه خاصیت عشق این است که جلوه های بودن آدمی ظهور می کند ، می شکفد و بارور می شود.
من بعد از اخذ مدرک دیپلم در خرداد ماه ۷۳ ، بلافاصله در کنکور دانشگاه آزاد در رشته مهندسی صنایع پذیرفته شدم ، رفتم ، چون باید می رفتم به استقبال یادگیریهای جدید. فراز و نشیبها ، دیدم ، ناهمسانی های فرهنگی و اجتماعی ، اخراجی ها ، نامردمی ها و تجربه های غیر منتظره و جالبی که حتی انتظارش را هم نداشتم. آخر ما همان نسلی هستیم که همه تجربه های سخت بعد از انقلاب را باید می چشیدیم، هرچند آنها بعدا تبدیل به نقاط قوت من شد
با دلی سربلند و سری به سر زیر و این بار با عشقی درونی و خالص ، که از آشنایی با معلمی جوشش گرفته بود که نه بود و نه تا بحال دیده بودمش ولی همیشه در اندیشه محدود و مشتاق خود او را احساس می کردم، راهی مسیر متفاوتی از فهم ، نگرش و ارزشهای سازنده، در زندگی شدم. داستان از آنجا شروع شد که یک روز قصه حسن و محبوبه را خواندم، داستان یک معلم تنها و درگیر با جامعه ای که اسیر تثلیت سه گانه شوم و کثیف “زور ، زر و تزویر” بودند و هستند . مطالعه چندین باره این کتاب و حس همزمانی و همزبانی آن با من، نقطه عطفی در مسیر زندگی و بودنم شد و چقدر زیباست که موضوع یا اتفاقی باعث شود که خود را پیدا کنی ، حس کنی و بفهمی که چگونه می توانی بهتر باشی. بله ، من معتقدم که هر کسی باید پیام آور خود را بیابد، بشناسد و با او و به بهانه او راهی مسیر شدن شود و من برای اولین بار ، شدن را ، رشد را و تعالی را با او آموختم ، تجربه کردم و یاد گرفتم . چرا که اندیشه های نوآورانه و متمایز کننده اش همچنان یاور و محرکی برای تلاش و دستیابی به تمام نداشته های من است.
در انتهای سال ۷۷ با تلاش فردی و اندوخته کسب و کاری که با یکی از دوستان ، همزمان با تحصیل داشتم ، از فرصت خرید خدمت سربازی استفاده کرده و با اصرار پدر و مادر بدنبال کاری رفتم که با رشته مهندسی من مطابقت داشته باشد. آخر من مهندس شده بودم . ولی این خود شروع داستان من است . مهندس دانشگاه آزاد ! آن روزها اختلاف معناداری بین دانشگاه ها بود! کمی ناامید از شرایط جامعه، آن هم در شهرستان، کسی نداشتم ، دوست یا معرفی و حتی راهنمایی که بگوید از کجا باید شروع کرد. بله شروع ، نقطه کلیدی و آغازین تعالی و قرارگیری در مسیر شدن ! البته این خود یکی از الطاف و نشانه های خوبیست که در راهی قرار بگیری که خودت باید رهروی آن شوی و خودت باید خودت را بسازی و این موضوع شایستگیهایی در تو ایجاد می کند که توقعت از خودت بیشتر شود و در مقامی قرار بگیری که کمتر متوقع و بیشتر زاینده و ارزش آفرین باشی!
به اداره کار مراجعه کردم ، برگه ای دادند که باید در آن اطلاعاتی را وارد می کردی که شاید … شاید فرصتی فراهم شود. آن وقتها، شبها تا صبح کتاب می خواندم . آثار و نوشته های آن خویشاوند و معلم نادیده ، کسی که خداوندگار دنیای کلمات بوده و هست و به نظرم عظمت قلم او را میتوان در کویریات او به نظاره ایستاد. همواره با گذشت سالها هنوزم با خواندن چندباره آثارش، داستان رنجهایش، دردهای نامتناهی و اندیشه های شگرف و انسانی اش بغضم می گیرد ، ولی انرژی و احساس خوبی کسب می کنم . منبع این انرژی، بیشک کوره گداختهای است که شبانهروز در قلب دردمند و بیدار او زبانه میکشیده است.
بگذریم ، یکی از آن روزها، زنگ تلفن منزل به صدا آمد . از اداره کار معرفی شدم به شرکتی که مهندس صنایع می خواهد، با مجموعهای از ضعفها و نداشتن ها ، خود را برای مصاحبه در شرکتی بزرگ و پر مدعا با یک مدیر عامل از همه …. تر ،آماده کردم. بعد از ظهر دوشنبه روزی بود . مثل همیشه که دغدغه دیدارها و تجربه های جدید را دارم ، زودتر از موعد آنجا بودم . جالب بود، افراد زیادی به غیر من برای این شغل آمده بودند . البته نه مثل من . اکثرا با کسی یا معرفی. گوشه ای نشسته بودم و فقط نگاه می کردم و با زمزمه های نیایش گونه (کسی مرا نساخت . . . ) خودم را آماده تر . میدانستم که آخرین نفر خواهم بود.
ولی آن روز خوب خدا، نقطه عطفی در زندگی ام شد که هیچ وقت فراموشش نخواهم کرد، من در آن دقایق ناامیدی و احساس بی کسی، ساخته شدم . ولی من آنقدر هم دست خالی نبودم، با خود می گفتم، من خوب حرف میزنم ، من خوب تاثیر می گذارم. من عشق خود را خوب ادا می کنم . من اشتیاق زیادی از خود نشان می دهم.
از آنجا که اغلب اسامی افراد خاطره ساز را بخاطر می سپارم ، آقای مهندس کامران جناب، مشاور آن وقت شرکت از من پرسید ، هان ای جوان ، از کیفیت چه می دانی؟ ما تو را برای کنترل آماری فرآیند خطوط تولید می خواهیم . گفتم “کیفیت، آرزوی خداست” و انسانی که تعالی و خداوار بودن را هدف می گیرد ، باید با تلاش و تفکر ، نماینده ای برازنده و لایق در زمین شود. با اینکه پی اچ دی نداشتم ولی فلسفه بودن را به کیفیت و اثربخشی یک انسان مشتاق، وصل کردم و گفتم ، عشق به کیفیت بهتر و موثرتر از دانش کیفیت است و من آن عشق فراوان را در خود دارم و آن انگیزه ای خواهد بود که در راه آموختن دانشش، هیچ وقت نیایستم و نایستادم!
بهر حال در آن قحطی مهندسین صنایع، من با تکیه به اشتیاق خوب و دانش محدودم در چندین بار مصاحبه انتخاب شدم . با تجربه ای بسیار خوب و درخشان بعد از 18 ماه توانستم با 5 برابر کردن حقوق دریافتی با سمت مدیر تضمین کیفیت در شرکتی دیگر مشغول بکار شوم . یکبار دیگر با تمام وجود بیشتر فهمیدم که می توان با تلاش ، تفکر ، تعهد و تمرکز ، مسیر رشد را کوتاه و موثرتر پیمود . دریافتم که نداشتهها و بعضی از ضعفها و کاستی چقدر ارزشمند و محرکند .من عاشق ضعفهای خودم هستم و بی تاب برای شناخت و دیدار آنها ! اگر آنها را نیابی و از صمیم قلب آنها را باور نکنی هرگز رشد نخواهی کرد و اما حالا بعد از 23 سال تجربه و تحصیل در چندین رشته تخصصی تا مقطع دکتری ، هنوز احساس می کنم که در روزهای ابتدایی کاری خودم هستم و همیشه آرزو دارم که هیچ وقت در مکتب یادگیری فارغ التحصیل و در زندگی کاری بازنشسته نشوم.
هدف از طرح این دلنوشته، مروری نقادانه ، آگاهانه ، غیرخطی و رو به جلو در راستای ارزیابی ، بهبود و اصلاح شایستگیهایی است که یادآور و لازمه ایجاد یک طرح تعالی و توسعه فردی برای من و ماست .
ردیف | برخی از پروژه های بهبود مورد نیاز مسیر تعالی سازمانی مرتبط با هر معیار | معیار مرتبط | هزینه تیم مشاوره | |
---|---|---|---|---|
1 | تهیه و بازنگری ارکان جهت ساز و سند استراتژی منطبق با معیار رهبری و استراتژی | 1و2 | متناسب با سطح بلوغ، اندازه، ماهیت کسب وکار و پیش ارزیابی اولیه در هر سازمان تعریف و مشخص می شود . | |
2 | طرحریزی، شناسایی و مستندسازی فرآیندهای متناسب با استراتژی مدون شرکت. | 1و2و5 | ||
3 | طرحریزی، بازنگری و اصلاح شاخصهای مالی، عملکردی، فرآیندی و نتایج سازمانی . | 1و2 | ||
4 | بازنگری ،اصلاح و بهبود فرآیند ارزیابی و شناسایی ریسک فرآیندهای اصلی شرکت . | 4و5 | ||
5 | ایجاد و اجرای نظام ارزیابی و ممیزی داخلی فرآیندهای شرکت . | 1و5 | ||
6 | تسهیلگری در اجرای خود ارزیابی ،تعریف و اولویت بندی برنامه های بهبود . | 1 | ||
7 | تعریف و ایجاد برنامه های منابع انسانی همسو با سند استراتژی | 2و3 | ||
8 | طرحریزی، تهیه و بهبود فرآیندهای اصلی منابع انسانی . | 3و7 | ||
9 | طرحریزی و مستندسازی فرآیند و بسته آموزشی توسعه مدیران و کارشناسان | 1و3 | ||
10 | ایجاد نظام ارزیابی عملکرد مدیران ، افراد کلیدی و برنامه های توسعه مرتبط | 1و3 | ||
11 | ایجاد نظام مدیریت مشارکت، انگیزش، ارتباطات اثربخش و سیستم پیشنهادات | 1و3 | ||
12 | طرحریزی، بازنگری و اصلاح سیستم ارزیابی ، ارتقاء و ارتباط با تامین کنندگان | 4 | ||
13 | طرحریزی و استقرار نظام مدیریت انرژی | 4 | ||
14 | طرحریزی، بازنگری و اصلاح سیستم HSE | 3و4 | ||
15 | طرحریزی، ارزیابی وضعیت موجود و استقرار نظام مدیریت تکنولوژی و نوآوری | 4و5 | ||
16 | طرحریزی، ارزیابی وضعیت موجود و استقرار فرآیند خلاقیت و نوآوری سازمانی | 1و5 | ||
17 | طرحریزی، ارزیابی اطلاعات و دانش سازمانی در جهت تدوین نقشه راه مدیریت دانش | 4 | ||
18 | طرحریزی و بهبود مدل کسب وکار ، بازاریابی ، تولید ، فروش و تحویل | 5و9 | ||
19 | طرحریزی، بازنگری و اصلاح سیستم ارتباط ، بررسی نارضایتی و شکایات مشتریان | 5 | ||
20 | ایجاد نظام ارزیابی،اندازه گیری و پایش نظرات و برداشت کلیه ذینفعان شرکت . | 6 تا 9 | ||
نکته : برنامه های فوق بر اساس عارضه یابی با رویکردهای چند تخصصی و متناسب با نقشه راه تعالی سازمانی و سطح بلوغ مدیران و فرهنگ غالب سازمانی طرحریزی و در هر سال بازنگری و پیشنهاد می شود . |
کلینیک تخصصی تعالی سازمانی
تعریف و تعیین نقشه راه تعالی ، نوآوری و توسعه سازمانی
در این مختصر بخشی از برنامه های بهبود جهت مشاوره موثر در جاریسازی مدل تعالی سازمانی شرح داده شده است. این اقدامات جهت شکل گرفتن برنامه ای جامع در مسیر تحقق نقشه راه تعالی سازمانی طرحریزی شده و در سه مرحله (از 3 سال تا 15 سال) برای سازمانها ، در سه سطح (در ابتدا راه – میانه راه – سازمان بالغ ) بصورت یکپارچه با جزییاتی بسیار دقیق ، تعریف و اجرا خواهد شد . در اینجا به معرفی و تشریح اجمالی بخشی از آنها پرداخته شده است :
1. تشخیص و تعیین مناسب تر و کاراتر فعالیتها در بکارگیری اعضای کمیته های تعالی
2. مشارکت سیستمی ، فرآیندی و درگیر کردن افراد، مدیران و کارشناسان در کلیه سطوح سازمانی.
3. تخصصی کردن تیمها سازمانی در راستای تعریف اهداف ، رویکردها ، شاخصها، نتایج فرایندها و ... تا خوداظهاری نظام مند و رادارمند .
4. توجه تخصصی تر به فرایندهای هر حوزه از مدیران .
5. تمرکز و توجه بیشتر به شرح وظایف استاندارد های شغلی و شایستگی های مورد نیاز .
6. تمرکز و تشخیص مناسب ارتباطی بین رویکردها .
7. تعریف برنامههای هر حوزه از طریق مدیران و کارشناسان در ساختار پروژه .
8. برنامه ریزی جهت ممیزی بلوغ فرآیندها و نتایج مرتبط
9. نهضت تعریف برنامه های بهبود و کنترل پروژه آنها در عالی ترین سطح سازمانی
10. استفاده از ثبت دانش و درس آموخته های موجود در کل فرآیند تحقق نقشه راه تعالی سازمانی .
11. ارزیابی عملکرد برنامه ها و زیرمجموعه تحت سرپرستی هر مدیر و ارتباط آن با رویکردهای تشویق و قدردانی .
12. تعریف انتظارات و نیازمندیهای عملکردی برای ارزیابی عملکرد کارکنان ، کارشناسان، مدیران و تیمها و جاریسازی آنها در مسیر بهبود اقدامات فوق .